یه بار دیگه دلهای دریاییمونو  گرفتیم

 

یه بار دیگه بعد از فشارهایی که دیگران  رو مون وارد کرده بودند و  تونسته بودند کلی ما رو بهم بریزند   تونستیم   آرامش دریامونو بدست بیاریم.

 بهم قول دادیم که یه بار دیگه دل دریاییمونو بعد از این طوفان برای همیشه آروم کنیم. قول دادیم و برای ورود به دلهای دریاییمون یه ورودی گذاشتیم و بهاش این بود که ما باید میگفتیم که چه موجی حق نفوذ به آبهای دلمونو داره.

  خدای من تو چقدر مهربونی مطمئن بودم یه بار دیگه  ما رو تو ساحل دریامون  می نشونی.

آخه تویی که گفتی فقط  کافیه یه تلنگر به در خونم بزنید تا درو بروتون باز کنم مگه ممکن بود با  اون همه سرو صدا با اون همه ضجه ای که  زده بودیم درو به رومون باز  نکنی و ما رو تو درای طوفانیمون تنها بزاری.

  نه درست فکر کرده بودم مثل همیشه حرفش حرف بود الحق که خدایی برازندش بود  .

در و باز کرد   گفت بفرمایید تو از اینجا به بعد حالا دیگه  ما باید خودمونو نشون می دادیم که بگیم اگه تو صاحب خونه خوبی هستی ما هم مهمونایی هستیم که  میتونیم لایق هم صحبتیت باشیم به خدا  دوستت داریم. حالا دیگه باید به فکر این می بودیم که چکار کنیم تا مدت موندنمونو رو زیادتر کنیم.

 ما که تصمیم گرفتیم به پاس  گرفتن دوباره دل دریاییمون برای همیشه پیشش بمونیم و  بگیم مخلصیم ما تا آخر خط با هاتیم.


نظرات 2 + ارسال نظر
یه بنده ی خدا چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:27 ق.ظ http://rooheashegh.persianblog.com

سلام ....مثل قبل عالی بود ...
به من سر بزن ....

سرنا سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ق.ظ http://naghmehayetanhayiman.mihanblog.com

سلام سارا جان...ممنون که همیشه بهم سر میرنی و ممنون به خاطر اینهمه تعریف...
وبلاگ شما هم خیلی زیباس ...بخصوص متنهاش که به دل میشینه ...
بازم بیا پیشم...
تنها ترین تنها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد